داستان این فیلم از جایی شروع میشود که جاش لمبرت (پاتریک ویلسون) قصد دارد فرزندش (دالتون لمبرت) را برای دانشگاه به شرق ببرد؛ اما خیلی زود رویای دانشگاه برای دالتون تبدیل به یک کابوس میشود و او باید با چالشهایی که در گذشته داشته، مجددا رو به رو شود...
داستان شخصیت امبر (آتش) را معرفی میکند؛ یک زنی جوان، سرسخت، تندخو و آتشین که دوستی او با مردی بامزه، شیطون و آسانگیر به نام وید (آب) و باورهای او درباره دنیایی که در آن زندگی میکند او را به چالش میکشد...
باربی یک عروسک است که در یک دنیای صورتی زندگی میکند. او متوجه میشود که نمیتواند همه چیز را انجام دهد و به دنبال هویت خود است. او به دنیای واقعی سفر میکند و با شخصیتهای جالب و ماجراجویانهای آشنا میشود. او در این راه درباره خودش، دوستانش و جهان بیشتر میفهمد...
گروهی از دوستان متوجه میشوند با استفاده از یک دست مومیایی شده مرموز میتوانند با ارواح تماس بگیرند، اما یکی از آنها زیاده روی می کند و نیروهای ماوراء طبیعی وحشتناک را آزاد می کند...
داستان پیدایش شکارچی در جهان ملت کومانچ در 300 سال پیش. نارو، یک زن جنگجوی ماهر، برای محافظت از قبیله خود در برابر یکی از اولین شکارچیان بسیار تکامل یافته ای که روی زمین فرود آمد، می جنگد...
هشت زن برای یک مهمانی مجردی در یک خانه مزرعه ای دورافتاده در تپههای کالیفرنیا جمع میشوند. مهمانی آنها خیلی زود با ورود مزاحمان نقابدار که محل را احاطه کرده و شروع به تیراندازی به سمت خانه و مهمانان می کنند، قطع می شود. اکنون وظیفه تِس، یک کهنه سرباز جنگ عراق است که زنان را رهبری کند..
مردی که مجبور می شود با تهدید اسلحه برای یک مسافر مرموز رانندگی کند، خود را در یک بازی موش و گربه می بیند که متوجه می شود همه چیز آنطور که به نظر می رسد نیست...
یک جوان 16 ساله خجالتی به نام روبی گیلمن می فهمد که او وخانواده اش نسلی از کراکنها (هشت پاهای افسانه ای) هستند که به صورت انسان درآمده و در حال زندگی بین آن ها هستند، او که تنها خواسته اش جا افتادن در مدرسه بود حال باید نسل بعدی کراکن های سلطنتی باشد...
این فیلم وقایعی را که منجر به قتل عام بزرگسالان یک شهر کوچک در نبراسکا توسط فرزندانشان میشود، پس از اینکه بیمسئولیتی بزرگسالان محصول و آینده کودکان را خراب میکند، توصیف میکند...
در قلب شهر کوچک دیکسی که با ویرانیهای ناشی از اعتیاد دست و پنجه نرم میکند، یک کلانتر محلی به نام بادی دیویس (با بازی جان تراولتا) تلاش میکند تا آرامش و امنیت را برقرار سازد...
این فیلم در مورد یک بازیکن گرن توریسمو است که مهارتهای بازی او در یک سری مسابقات بازیهای ویدیویی تحت حمایت کمپانی نیسان میشود تا یک راننده واقعی اتومبیلهای مسابقهای حرفهای شود...
در دنیایی که انسانها و حیوانات انساننما در کنار هم زندگی میکنند، گروهی از حیوانات جنایتکار به نامهای آقای گرگ، آقای پیرانا، آقای مار، آقای کوسه و خانم رتیل برای جلوگیری از گذراندن دوران زندان، توافقی را انجام دادهاند. هنگامی که با آقای گرگ شروع به لذت بردن از این سبک زندگی جدید میکنند، یک شرور جدید ظهور میکند...
سوزومه، دختر 17 سالهای است که درون شهری آرام در کیوشو زندگی میکند، در حین سفر با مردی جوان مواجه میشود که به او میگوید: «من دنبال یه در میگردم». او را تعقیب میکند و در میان ویرانههای کوهستانی دری فرسوده پیدا میکند، انگار آن در تنها چیزی است که از تمام ویرانی ها به سلامت بیرون آمده است. انگار چیزی سوزومه را به سمت در میکشاند، در همین حین سوزومه خود را در حالی که به در رسیده است میبیند. خیلی زود درها یکی پس از دیگری در نقاط مختلف ژاپن شروع به باز شدن می کنند. بخاطر بلایایی که از آن سوی درها بر سر مردم روانه میشود، بایستی درها بسته میشدند. به نظر میرسید در آسمان مکانی که سوزومه واردش شده بود ستارگان، غروب خورشید و آسمان صبحگاهی تمام وقت با یکدیگر ترکیب شده بودند. به سبب این درهای مرموز، "سفر قفل کردن درها"ی سوزومه، آغاز میشود.
وقتی پسری هشت ساله به نام پیتر تلاش می کند تا صداهای کوبیدن مرموزی را که از داخل دیوارهای خانه شان می آید و راز تاریکی که والدین شومش از او مخفی نگه داشته اند را بررسی کند، وحشت اتفاق می افتد...
پس از تهاجم چندین گونه حیات غول پیکر طبقه بندی شده به عنوان "گونه های S-Class"، دولت ژاپن پروتکل سرکوب گونه های S-Class را برای از بین بردن تهدیدهای بیشتر ایجاد می کند اما ...