زمانی که یک کرمچاله (که از نظر تئوری میتوان از طریق آنها در زمان سفر کرد) کشف میشود، دانشمندان در صدد این بر میآیند که با سفر از طریق آن از محدودیتهای سفر انسان در فضا رهایی یابند. در میان مسافران، کوپر (مککانهی) مهندسی است که باید میان دو فرزندش و سفر برای نجات بشریت یکی را برگزیند…
یک آدم کش حرفه ای به نام جان ویک که پس از مرگ همسرش از شغل آدم کشی بیرون آمده است، پس از حمله به منزلش و سرقت ماشین و کشتن سگ خانگی او دوباره دست به اسلحه می برد تا برای انتقامی خونین بپاخیزد، جان ویک در این مسیر با یکی از سردسته های خلافکاران و دوست قدیمی اش به نام مارکوس باید مقابله کند و …
مردی تنها که که گذشته تیره و تاری دارد در یک رستوران با یک بدکاره به نام تری آشنا می شود و این آشنایی سبب می شود تا او قصد کمک به این دختر را داشته باشد اما ...
«آرتور» شواليه دلاور و مسيحی با ايمان, در تنگنای غريبی گير افتاده, از يک سو مايل است به رم سفر کند و در خدمت مذهب و ايمانش درآيد و از سوی ديگر, به شدت به سرزمينی که در آن به دنيا آمده پاي بند است. در حالی که انگلستان در کام شورش و بی قانونی فرو غلتيده است و ...
گروهی از تفنگداران ارتش ایالات متحده به رهبری ژنرال هومل (اد هریس) برای رسیدن به اهداف و خواسته هایشان گروهی از بازدیدکنندگان آلکاتراز را در همانجا به گروگان میگیرند و تهدید میکنند که از سلاح های میکروبیولوژیکی بر علیه مردم استفاده خواهند کرد. در این بین پلیس قصد دارد با کمک دکتر گودسپید (کیج) و زندانی باسابقه ای چون میسون (کانری) که بارها از آلکاتراز فرار کرده، بتواند بر توطئه های آن ها فائق آید ...
«کامرون پو» (کيج)، قهرمان سابق جنگ، پس از تحمل هشت سال زندان به جرم قتل تصادفي يک مرد در دفاع از همسر باردار خود، حالا قرار است که آزاد شود. اما او را سوار هواپيمايي مي کنند که حامل ده تن از خطرناک ترين محکومان سيستم قضايي امريکاست و کمي بعد، هواپيما را مي دزدند...
در جریان جنگ جهانی دوم، گروهی از سربازان امریکایی به پشت خطوط دشمن نفوذ می کنند تا یک سرباز چترباز بنام رایان، که تمام برادرانش در جنگ کشته شدهاند، را نجات دهند...
داستان فیلم در ماه های آخر جنگ جهانی دوم رخ می دهد و روایتگر داستان یک گروهبان به نام واردادی و گروه کوچکش است که خود را در عملیاتی مرگبار در پشت خطوط دشمن می بینند بدون اینکه نیروهای کمکی به کمک آنها بیایند و …
در دوران جنگ هاي داخلي امريکا، سه مرد در پي يافتن جعبه اي هستند که حاوي دويست هزار دلار پول مسروقه است: «استنزا» (وان کليف)، «جو» (ايست وود) و «توکو» (والاک)...
«اندي» (رابينز)، بانکدار محترم و پولدار ايالت نيوانگلند، به اتهام قتل همسرش و فاسق او به حبس ابد در زندان ايالتي شوشنک محکوم مي شود و اندکي بعد با «رد» (فريمن)، زنداني سياه پوست، دوست مي شود. پس از هجده سال، «اندي» ردي از قاتل اصلي پيدا مي کند و تصمیم می گیرد برای آزادی تلاش کند...